سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هی چی بگم؟!
کودکی که آماده تولد بود ...
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از پرسید می گویند که فردا مرا به زمین می فرستی اما
من به این کوچکی و ناتوانی چگونه می توانم برای زندگی آنجا بروم؟خداوند پاسخ داد از میان
فرشتگان بیشمارم یکی را برای تو در نظر گرفته اما و در انتظار توست و حامی و مراقب تو خواهد
بود.کودک همچنان مردد بود و ادامه داد : اما من اینجا در بهشت جز خندیدن و آواز و شادی کاری
ندارم.خداوند لبخند زد:فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او
را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.
کودک ادامه داد:من چطور می توانم بفهمم که مردم چه می گویند در حالی که زبان آنها را
نمی دانم؟ خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو زیباترین وشیرین ترین واژه هایی راکه ممکن
است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت
کنی. کودک با ناراحتی گفت: اما اگر بخواهم با تو صحبت کنم چه کنم؟
و خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دستهای تو را در کنار هم قرار خواهد داد و
به تو می آموزد که چگونه دعا کنی .
کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام در زمین انسانهای بد هم زندگی می کنند؛ چه کسی
از من محافظت خواهد کرد.
خدا گفت فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش هم تمام شود.
کودک ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که نمی توانم تو را ببینم غمگین خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد، اگر چه من همشه
در کنار تو هستم.
در آن هنگام، بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین به گوش می رسید. کودک می دانست که
بزودی باید سفر خود را آغاز کند. پس سوال آخر را به آرامی از خداوند پرسید: خدایا، اگر باید هم اکنون
به دنیا بروم لااقل نام فرشته ام را به من بگو. خداوند او را نوازش کرد و پاسخ داد: نام فرشته ات
اهمیئت ندارد ولی می توانی او را مادر صدا کنی ...


نوشته شده در تاریخ شنبه 89/1/28 توسط امیر سراجی
روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت:
"خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ "، خداوند او را به
سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت،
درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود،
که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند
بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در
دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای
بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود
را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این
دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و
قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: "تو
جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است"، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در
را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش
روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را
داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، مرد
روحانی گفت: "خداوندا نمی فهمم؟!"، خداوند پاسخ داد: "ساده است، فقط
احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا
بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!"
هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب می
شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می
اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند،
این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست
داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست
بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد.
تخمین زده شده که 93% از مردم این متن را برای دیگران ارسال نخواهند کرد،
زیرا آنها تنها به خود می اندیشند، ولی اگر شما جزء آن 7% باقی مانده می
باشید، این پیام را برای دیگران ارسال نمایید، من جزء آن 7% بودم، همچنین
به یاد داشته باشید که من همیشه حاضرم تا قاشق غذای خود را با شما سهیم
شوم.
لطفا نظر بدین



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/1/25 توسط امیر سراجی
زن و شوهر جوانی که بچه دار نمی شدند برای یافتن چاره به یکی از بهترین پزشکان متخصص مراجعه کردند.

پس از معاینات و آزمایش های مربوطه، پزشک نظر داد که متاسفانه مشکل از مرد
میباشد و تنها راه حل ممکن، بهره برداری از خدمات «پدر جایگزین» است.
زن: منظورتان از پدر جایگزین چیست؟
پزشک: مردی که با دقت انتخاب می شود تا نقش شوهر را اجرا و به بارداری خانم کمک کند.
زن تردید نشان داد لکن شوهرش بچه می خواست و او را راضی کرد تا راه حل را بعنوان تجویز پزشک بپذیرد.
چند روز بعد جوانی را یافتند تا زمانیکه شوهر در خانه نباشد برای انجام وظیفه مراجعه کند.
روز موعود فرا رسید، لکن همسایه نیز عکاسی را برای گرفتن عکس از نوزاد خود خبر کرده و منتظر او بودند.
از بد حادثه عکاس آدرس را اشتباهی رفته و به خانه زوج جوان رسید و در زد. زن در را باز کرد.
- سلام، برای موضوع بچه آمدم.
- سلام، بفرمائید. مشروب میل دارید؟
- نه، متشکرم. الکل با کار من سازگاری نداره. علاوه بر اون میخوام هرچه زودتر شروع کنم.
- باشه! بریم اتاق خواب؟
- حرفی نیست، هرچند که سالن مناسب تر است؛ دو تا روی فرش، دوتا رو مبل و یکی هم تو حیاط.
- چند تا؟
- حداقل پنج تا. البته اگر بیشتر خواستید حرفی نیست.
عکاس در حالیکه آلبومی را از کیف خود بیرون می آورد، ادامه داد:
- مایلم نمونه کارم را نشونتون بدم. روشی را بکار می برم که مشتریام خیلی
دوست دارن.. مثلاً ببینید این بچه چقدر زیباست. اینکار رو تو یک پارک
کردم.. وسط روز بود و مردم جمع شدن تماشا کنن. اون خانم خیلی پر توقع بود
و مرتباً بهانه می گرفت. در نهایت مجبور شدم از دو تا از دوستام کمک
بگیرم. علاوه بر اون یه بچه گربه هم اونجا بود و دم و دستگاه رو گاز می
گرفت.
زن بیچاره حیرت زده به سخنان گوش می کرد.
- حالا این دوقلوها را نگاه کنین. اینبار خودی نشان دادم. مامانه همکاری
تاپی کرد وظرف پنچ دقیقه کارمون رو تموم کردیم. رسیدم و با دو تا تق تق
همه چیز روبراه شد و این دوقلوهائی که می بینید.
حیرت زن به نوعی سرگیجه تبدیل شده بود و عکاس اینگونه ادامه می داد:
- در مورد این بچه کار سخت تر بود. مامانش عصبی شده بود. بهش گفتم شما
آروم باشید تا من کار خودمو بکنم. روشو برگردوند و همه چی بخوبی و خوشی
پایان یافت.
چیزی نمونده بود که زن بیچاره از حال برود. طرف آلبوم را جمع کرده و گفت:
- شروع کنیم؟
- هر وقت شما بگین!
- عالیه! میرم سه پایه رو بیارم.
- سه پایه؟ برای چی؟
- آخه وسیله کار خیلی بزرگه. نمی تونم تو دست بگیرمش و بایستی بذارمش رو
سه پایه و ... خانم.... خانووووووم.... کجا میری؟ چرا فرار میکنی؟ پس بچه
چی شد؟


نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/1/23 توسط امیر سراجی
کلاس‌های تخصصی برای آقایان:


توجه: به دلیل پیچیدگى و مشکلى موضوعات، براى هر کلاس بیش از 8 نفر ثبت نام نمی‌شود

کلاس 1
چگونه جایخى را پر می‌کنند؟


برگزارى به صورت مرحله به مرحله همراه با نمایش اسلاید
مدّت: 4 هفته، دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها از ساعت 19 تا 21

کلاس 2
آیا دستمال توالت خود به خود عوض می‌شود؟


برگزارى به صورت میزگرد و بحث آزاد
مدّت: 2 هفته، شنبه‌ها از ساعت 18 تا 20

کلاس 3
مسئولیت پذیری در قبال سطل زباله بردن یا نبردن ؟


برگزارى به صورت کار عملى و گروهى
مدّت: 4 هفته، یکشنبه‌ها از ساعت 19 تا 21

کلاس 4
تفاوت‌هاى بنیادى بین سبد لباس‌هاى کثیف و کف زمین


برگزارى به صورت نمایش فیلم با توضیحات تکمیلى
مدّت: 3 هفته، پنج‌شنبه‌ها از ساعت 14 تا 16

کلاس 5
آیا ظرف‌هاى غذا می‌توانند خودشان پرواز کنند

و در سینک آشپزخانه فرود آیند؟


برگزارى به صورت نمایش ویدیویى
مدّت: 4هفته، سه‌شنبه و پنج‌شنبه‌ها از ساعت 19تا 21

کلاس 6
گم کردن ریموت کنترل و از دست دادن هویت


برگزارى به صورت کارگاه آموزشى همراه با گروه‌هاى پشتیبان
مدّت: 4 هفته، چهارشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها از ساعت 19 تا 21

کلاس 7
یادگیرى چگونگى پیدا کردن چیزها …… ابتدا نگاه کردن

به سرجایش و بعد زیر و رو کردن خانه


برگزارى به صورت بحث آزاد
مدّت: 2 هفته، دوشنبه‌ها از ساعت18 تا 20

کلاس 8
حفظ سلامتى … گل آوردن براى همسر

سلامتى شمارا به خطر نمی‌اندازد


برگزارى به صورت نمایش اسلاید همراه با نوار صوتى
مدّت: سه شب، یک‌شنبه، سه‌شنبه و پنج‌شنبه از ساعت 19 تا 21

کلاس 9
مرد واقعى هنگامى که راه را گم کرد از یکنفر سوال می‌کند


برگزارى به صورت میزگرد و بحث آزاد
مدّت: حداقل 6 ماه، سه‌شنبه‌ها از 18 تا 20

کلاس 10
آیا از لحاظ ژنتیکى غیرممکن است که به هنگام پارک کردن ماشین

توسط همسرتان ساکت بنشینید؟


برگزارى به صورت شبیه‌سازى کامپیوترى
مدّت: 4 هفته پنج‌شنبه‌ها از ساعت 12 تا 14

کلاس 11
تفاوت‌هاى بنیادى بین مادر و همسر


برگزارى به صورت آنلاین و نقش بازى کردن
مدّت: نامحدود، سه‌شنبه‌ها از ساعت 19 تا 22

کلاس 12
حفظ آرامش به هنگام خرید کردن همسر

برگزارى به صورت تمرینات مدیتیشن و روش‌هاى تنفسى
مدّت: 4 هفته، شنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها از 17 تا 20

کلاس 13
مبارزه با فراموشى … به یادآوردن روز تولد،

سالگردها و سایر تاریخ‌هاى مهم


برگزارى به صورت جلسات شوک درمانى
مدّت: سه شب، یک‌شنبه و سه‌شنبه و پنج‌شنبه از ساعت 19 تا 21

کلاس 14
اجاق گاز: چیست و چگونه استفاده می‌شود؟


برگزارى به صورت نمایش زنده
سه‌شنبه‌ها از ساعت 18 تا 20

کلاس‌هاى بهاره براى خانم ها:
ثبت نام تا پایان اسفند ماه
توجه: به دلیل پیچیدگى و مشکلى موضوعات، براى هر کلاس بیش از 2 نفر ثبت نام نمی‌شود

کلاس 1
چگونه 2,5 متر ماشین رو تو 8 متر جای پارک قرار دهیم؟


برگزارى به صورت مرحله به مرحله همراه با نمایش اسلاید
مدّت: 4 هفته، دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها از ساعت 19 تا 21

کلاس 2
مسابقه فوتبال یک ورزش است نه فیلم غیر اخلاقی


برگزارى به صورت میزگرد و بحث آزاد
مدّت: 2 هفته، شنبه‌ها از ساعت 18 تا 20

کلاس 3
آیا می‌توان با آمادگی قبلی برای رفتن به مراسم عروسی

همزمان با آقایان حاضر شد؟


برگزارى به صورت کار عملى و گروهى
مدّت: 4 هفته، یکشنبه‌ها از ساعت 19 تا 21

کلاس 4
نحوه گرفتن صحیح فرمان اتومبیل (بطور ثابت و در حال دور زدن)


برگزارى به صورت نمایش فیلم با توضیحات تکمیلى
مدّت: 3 هفته، پنج‌شنبه‌ها از ساعت 14 تا 16

کلاس 5
نحوه تشخیص تاریخ انقضاء مواد خوراکی از روی بسته آنها هنگام خرید


برگزارى به صورت نمایش ویدیویى
مدت: 4 هفته، سه‌شنبه و پنج‌شنبه‌ها از ساعت 19 تا 21

کلاس 6
عدم ترس از نازل پمپ بنزین و استفاده از آن


برگزارى به صورت کارگاه آموزشى همراه با گروه‌هاى پشتیبان
مدت: 4 هفته، چهارشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها از ساعت 19 تا 21

کلاس 7
اهمیت دادن به ظاهر و هیکل خود بعد از ازدواج به مانند قبل آن


برگزارى به صورت بحث آزاد
مدّت: 2 هفته، دوشنبه‌ها از ساعت 18 تا 20

کلاس 8
گفتن “عزیزم” به شوهر سلامتى شمارا به خطر نمی‌اندازد


برگزارى به صورت نمایش اسلاید همراه با نوار صوتى
مدّت: سه شب، یک‌شنبه، سه‌شنبه و پنج‌شنبه از ساعت 19 تا 21

کلاس 9
چطور می توان با تلفن زیر 30 دقیقه صحبت کرد؟


برگزارى به صورت میزگرد و بحث آزاد
مدّت: حداقل 6 ماه، سه‌شنبه‌ها از 18 تا 20

کلاس 10
آیا از لحاظ ژنتیکى غیرممکن است که هنگامی که

خانم های خودمانی با هم تنها هستند حرف های زشت نزنند؟


برگزارى به صورت شبیه‌سازى کامپیوترى
مدّت: 4 هفته پنج‌شنبه‌ها از ساعت 12 تا 14

کلاس 11
تفاوت‌هاى بنیادى بین شوهر و آرنولد شوارتزنگر ، براد پیت و بیل گیتس


برگزارى به صورت آنلاین و نقش بازى کردن
مدّت: نامحدود، سه‌شنبه‌ها از ساعت 19 تا 22

کلاس 12
رد نشدن از جلوی تلویزیون با جارو به هنگام پخش فینال جام باشگاه های اروپا


برگزارى به صورت تمرینات مدیتیشن و روش‌هاى تنفسى
مدّت: 4 هفته، شنبه‌ها و سه‌شنبه‌ها از 17 تا 20

کلاس 13
عدم حساسیت به دختران زیبا تر از خود و

عدم زشت خطاب کردن آنها و ایراد بستن به آنها


برگزارى به صورت جلسات شوک درمانى
مدّت: سه شب، یک‌شنبه و سه‌شنبه و پنج‌شنبه از ساعت 19 تا 21




نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/1/22 توسط امیر سراجی
همسر یکی از فرماندهان پاسگاه که به تازگی هم
ازدواج کرده و چندین ماه از زندگیشان دور از شهر و بستگان در منطقه خدمت
همسرش می گذشت بدجوری دلتنگ خانواده پدری اش شده بود چندین بار از شوهرش
درخواست می کند که برای دیدن پدر ومادرش به شهرشان به اتفاق هم یا به
تنهایی مسافرت کند ولی هر بار شوهرش به بهانه ای از زیر بار موضوع شانه
خالی می کند. زن که در این مدت با چگونگی برخورد ماموران زیر دست شوهرش و
بعضا مکاتبات آنها برای گرفتن مرخصی و غیره هم کم و وبیش آشنا شده بود به
فکر می افتد حالا که همسرش به خواسته وی اهمیتی قائل نمی شود او هم به
صورت مکتوب و به مانند ماموران درخواست مرخصی برای رفتن و دیدن خانواده اش
بکند ، پس دست به کار شده و در کاغذی درخواست کتبی به این شرح می نویسد:

" جناب ....
فرمانده محترم ...
اینجانب ....... همسر حضرتعالی که مدت چندین ماه است پس از ازدواج با
شما دور از خانواده و بستگان خود هستم حال که شما بدلیل مشغله بیش از حد
کاری فرصت سفر و دیدار بستگان را ندارید بدینوسیله درخواست دارم که با
مرخصی اینجانب به مدت ... برای مسافرت و دیدن پدر ومادر واقوام موافقت
فرمائید ."
" با احترام ..... همسر شما "

و نامه را در پوشه مکاتبات همسرش می گذارد.

چند وقت بعد جواب نامه به این مضمون بدستش میرسد:

*"*سرکار خانم ...
عطف به درخواست مرخصی سرکار عالی جهت سفر برای دیدار اقوام *با درخواست شما به شرط تامین جانشین موافقت میشود."*
نظرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/1/22 توسط امیر سراجی
ادامه مطلب...


نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/1/19 توسط امیر سراجی
-هر دو تاشون فکر می کنن جامعه درکشون نمی کنه.

2-به
دو تاشون اگر رو بدی سوارت میشن

3-هر دوشون می تونن 200.000 تومان رو در 2
ساعت خرج کنند.

4-هردوتاشون با والدینشون دعوا و درگیری دارند
.

5- مهمترین ویژگی هر دوتاشون تغییر شخصیتشونه
.

6-دو تا شون در ظاهر دشمن خونی
جنس مخالف هستند اما در باطن دلشون واسه جنس مخالف غش و ضعف میره.

7-دو
تاشون از دروغ متنفرن اما هیچ وقت حرف راست نمی زنند!

8-دو تا شون تا سن 20
سالگی 3 بار عاشق میشن و در عشق شکست می خورند! از 20 به بعد هم تو رویا سیر میکنن و تو 40 سالگی که از رویا بیرون می آیند می بینن اطرافشون 5-6 تا بچه و بدبختی و بی پولی و ... هستش واسه همین این دفعه میرن تو کما و سکته میزنند!!!

9-وقتی با
یه پسر یا دختر ایرونی قرار میزاری باید 2 ساعت دیرتر به محل قرار بری تا علف زیر پات جوانه نزنه!


نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/1/16 توسط امیر سراجی
وقتی مردان می گویند .... یعنی : ؟
برای من فرقی نمیکنه دیوار آشپزخونه چه رنگی باشه
یعنی : تا وقتی که آبی، سبز، زرد، صورتی، مشکی، یشمی، خاکستری، عنابی، سفید و ... نباشه اشکالی نداره

این یه کار، مردونه است
یعنی : تو این کار هیچ منطق درستی نیست و تو هم سعی نکن دلیلی برایش پیدا کنی

میخواهی تو درست کردن شام کمکت کنم؟
یعنی : پس چی شد این شام ؟ چرا رو میز آماده نیست

چه فکر خوبی !
یعنی : این کار شدنی نیست و من کل روز رو برات کرکری می خونم وحالت رو می گیرم .

بله عزیزم یا حتما حتما
یعنی : این یکی اصلا معنی نداره و چون شرطی شده ام از دهنم پریده

زنم منو درک نمیکنه !
یعنی : همه قصه ها و خاطره های منو شنیده و دیگه خسته شده

ماجرایش طولانیه و سر فرصت برات تعریف می کنم
یعنی : اصلا خودم هم نفهمیدم چی شد

من اخیرا" خیلی ورزش می کنم
یعنی : باتری کنترل از راه دور تلویزیون تمام شده

دسپتخت تو مثل دستپخت مادر مرحومم می مونه
یعنی : تو هم که غذا رو می سوزونی

کمی استراحت کن عزیزم خسته شدی!
یعنی : بابا این جارو برقی رو خاموش کن می خوام فیلم ببینم

چه جالب!
یعنی : آخ که چقدر حرف می زنی

عزیزم مادیات در عشق ما هیچ نقشی نداره !!
یعنی : باز سالگرد ازدواجمون رو فراموش کردم و کادو نخریدم

این واقعا" فیلم خوبیه !
یعنی : تو این فیلم پر از بکش بکش و بزن بزن و ماشین سواریه

من برای این کارم دلیل دارم
یعنی : بذار فکر کنم ببینم چه دلیلی می تونم برای این کارم پیدا کنم

منظورت چیه؟ تو که لباس داری؟
یعنی : یادت رفته چهار سال پیش برای خودت لباس خریدی؟

ما تو کار خونه با هم مشارکت می کنیم
یعنی : من ریخت و پاش می کنم او جمع و جور می کند



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/1/16 توسط امیر سراجی
روش 100 در100عملی و موثر
از زبان خانومی که شوهرشو ترک داده :
من بعد از خوندن صحبتهای معاون سلامت تصمیم به وادار کردن شوهرم به ترک
سیگار کردم و بسرعت برگه ای برداشتم و مطالب زیر رو در اون نوشتم و به در
یخچال چسبوندم.
از امروز تصمیم گرفتم تو رو به ترک سیگار وادار کنم و به همین خاطر قوانین زیر از همین الآن در خانه لازم الاجرا می باشد:
قانون شماره 1: هر روزی که لباسهات بوی سیگار بده به یکی از مجازاتهای زیر (البته به انتخاب خودت) محکوم می شوی:
1 شستن ظرفهای ناهار و شام
2 خوردن هفت هشت ضربه ملاقه به سرت
3 دعوت مامانم اینا و داداشم اینا برای صرف ناهار(که به احتمال 99 درصد برای صرف شام هم می مونند!)
تبصره: البته مورد شماره 1 انحرافیه و نمی تونی اون رو انتخاب کنی، چون تو
این کار رو نه به عنوان مجازات بلکه به این خاطر که وظیفه ات است هر روز
انجام می دی!!



قانون شماره 2: اگه توی جیبت کبریت یا سیگار پیدا کنم، یکی از چهار عمل زیر رو باز هم به انتخاب خودت عملی می کنم:
1 قهر می کنم می رم خونه مامانم اینا و بعد ده روز و پس از یه عالمه منت کشی برمی گردم خونه.
2 یک گردنبند، دستبند، النگو و یا یک مورد مشابه اینا به انتخاب خودم باید برام بخری!!
3 خودت بگو با ملاقه بزنم یا کفگیر؟!
4 با همون کبریت و به کمک مقداری مواد آتش زا تنبیهت می کنم.



تبصره: خودت می دونی من از این سوسول بازیها خوشم نمی آد
پس گزینه اول منتفیه، دیگه هم حوصله زدن با ملاقه تو سرت رو ندارم، چون
همه ملاقه ها و کفگیرام کج و کنجول شدن و دیگه حیفم می آد وسایل آشپزخونه
رو خراب کنم، گزینه آخری هم وجدانی خیلی خشونت داره و به علت این که بچه
مون هفت سالشه و دیدن این صحنه ها برای بچه های زیر 12 سال مناسب نیست این
گزینه رو هم نمی تونی انتخاب کنی، پس فقط می مونه گزینه دوم ...!!



قانون شماره 3: در صورتی که یقین حاصل کنم سیگار رو ترک کردی، می تونی یکی از موارد زیر رو به عنوان جایزه انتخاب کنی:
1 به مدت 24 ساعت از شستن ظرف، لباس و... هرگونه انجام کار در خانه معاف باشی.
2 به عنوان تلافی این چند سال و چند هزار ضربه ملاقه، تو هم یک بار با ملاقه بزنی تو سرم!
تبصره: گزینه اول الکیه و نمی تونی انتخابش کنی، چون می ترسم بد عادت بشی و تنبل و تن پرور بار بیآی!!
اگه هم جرأت داری گزینه دوم رو انتخاب کن!!
"با تشکر، همسر مهربان و دلسوزت"
بازم همون خانومه: شوهرم بعد یک هفته به این نتیجه رسید به نفعشه سیگار رو
ترک کنه! (چون با سر بانداژ شده باید از خونه بیرون می رفت و جیبش شده بود
پر چک برگشتی)



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/1/16 توسط امیر سراجی
سالگرد ازدواج
1) زن: عزیزم امید وارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.
2) مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟

روز زن1)زن: عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه
2)مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم آشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)


روز مرد1) زن: وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.
2) مرد: حالا اشکال نداره عزیزم، سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی میاد)

40 روز بعد از تولد بچه1) زن: وای مامانی بازم گرسنه هستی؟ (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی؟)
2)مرد: با دهان پر(نه عزیزم ندیدم، راستی عزیزم شیر خشک چقدر خوشمزه است؟)

40 سال بعد1)زن: عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم
2)مرد: یعنی دیگه کیک نخوریم ؟

2 ثانیه قبل از مرگ1) زن: عزیزم همیشه دوستت داشتم
2) مرد: گشنمه

وصیت نامه
1) زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم و نثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!
2) مرد: شب هفتم قرمه سبزی بدید!

اون دنیا1)زن : خطاب به فرشته ی مسئول: خواهش می کنم ما را از هم جدا نکنید، نه... نه... عزیزم... خدایا به خاطر من...
(و سر انجام موافقت می شه مرد از جهنم بره بهشت)
2)مرد: خطاب به دربان جهنم: حالا توی بهشت شام چی میدن



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/1/16 توسط امیر سراجی
   1   2   3   4      >
درباره وبلاگ

امیر سراجی

amir_farari2005@yahoo.com
bahar 20